شنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۹

تعطیلات...

پنجشنبه از اول صبح بد بیاری داشتم !

اول با راننده شبکه دعوام شد ,بعد با یه مریض !

مبلایی که خریدم واسه پانسیون, قرار بود 2 برسه, نیومد تا 4.30 که تازه داشتم خواب میرفتم ,زنگ زد گفت پشت در ایستاده !نگهبان هم رفته بود و در قفل بود 20, دقیقه تو افتاب ایستادم تا اومد و در رو باز کرد ,بعدم کسی که قرار بود تعطیلات بیاد پیشم گفت نمییاد, بعد تسمه کولر پاره شد, از گرسنگی داشتم میمردم و تمام غذاهای امادم نونی بودن و نون حتی یه تیکه کوچولو هم نداشتم !

در نهایت اینکه کل تعطیلات رو تنها ,بدون کولر و بدون نون, دارم سر میکنم !

از فرط گرما ,عصبانی, کسل و بی حوصله ام ,و درس هم نمیتونم بخونم, فقط لم دادم رو کاناپه ,خودم رو باد میزنم و اهنگ گوش میدم یا فیلم میبینم و به هر کس و ناکس تو گوشیم پیدا میکنم زنگ میزنم!

یکی از لجن ترین تعطیلات عمرم رو دارم سر میکنم !

هیچ نظری موجود نیست: