چهارشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۹

پیامی از روستایی دیگر

سلام
صدای من را از نا کجا اباد می خوانید
بار و بندیلم رو جمع کردم وامدم اینجا چون بهتر میشه درس خوند
یکی میگفت ابرقو شهر قشنگی است بعد از همه شهر ها و اینجا که من هستم شهر قشنگی است بعد از ابرقو... فک کن

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۹

كوه ها هم خسته مي شوند !

تكرار اينكه من دافعه دارم, اونم از نوع شديدش, اينكه بد بينم, اونم از نوع در طرز نگاهم نه در عينكم ,اينكه من دست دادن مردانه و پر قدرتي دارم, نه زنانه با ظرافت اينكه ...
از زبان بعضي ها شنيدن اين چيزا تلخه!
واقعيت تلخه, اما گاهي اين تلخي ذره ذره, به كامت ريخته ميشه, تا به طعمش عادت كني و گاهي مثل يه سيلي محكم به صورتت ميخوره و تا ماه ها جاش قرمز مي مونه و درد ميكنه و هر بار كه توي اينه نگاه كني يا دست بكشي روي صورتت دردش بيادت مي ياد!
تكرار اين چيزا هم واسم مثل يه سيلي دوباره بود !
توي يه فيلم دره پيتي, به يكي از شخصيتها هم كه سالها لباس مردونه پوشيده بود و حالا ديگه وقتش شده بود بره تو لباس واقعيت, گفتن تو اونقدر اداي مرد بودن رو در اوردي كه يادت رفته زن بودن, ظرافت زنانه ,عشوه هاي زنانه, چي هستن و چطور پياده ميشن, اجرا ميشن و من ....
و من سالها ست كه مردانه رفتار كردم ,منش مردانه, راه رفتن مردانه, دست دادن مردانه, طرز فكر مردانه ,قول مردانه, كار كردن مردانه ,مديريت مردانه,...
سالها براي حفاظت از خودم؟! براي اينكه مبادا كسي عاشقم شود, مبادا كسي دوستم بدارد, مبادا كسي جذبم شود, مبادا سوْ‌برداشتي شود از رفتارم با مردي در محيطي كاملا مردانه, مبادا لبخندم ملاحتي داشته باشد براي ديگري, مبادا به جرم زن بودن طرد شوم از جامعه مرد سالار, مبادا به يمن زن بودن مديريت نا موفقي داشته باشم بر روي مردان زير دست ,زنيت را بوسيدم و كنار گذاشتم!!!
از هر مردي شايد مرد تر شدم؟!!!
پافشاري كردم روي حرف هايم, تا پاي جان روي قول هايم ايستادم, بارها زمين خوردم و بر خواستم, بدهي هاي انچناني رو باز پرداخت كردم, ريسك هاي خطرناك كردم, با چك ها و سفته ها, با نزول خورها و وام هاي كمر شكن دست و پنجه نرم كردم ,دست دوستي كه فشردم سر و جان فدا كردم, يا علي كه گفتم تا اخر خط رفتم و...
مارها خوردم تا افعي شدم!!!
تندبادها رو پشت سر گذاشتم ,از نهال به درخت تنومند و امروز كوهي استوارم !!!
در ظاهر خيلي خوبه, توي حرف قشنگن و خواستني و در عمل, در باطن......
به نظر تو يه كوه وقتي خسته ميشه ,به چي تكيه ميكنه؟ يه كوه وقتي ميخواد از حرم افتاب فرار كنه ,زير كدوم سايه سار, تن اسايي مي كنه؟ به نظر تو ميشه يه تكيه گاه مطمْين پيدا كنه؟ ميشه قلب يه كوه بتپه؟ نبضش تند شه ؟ ميشه سنگيني قامتش رو فراموش كنه ؟
نه.......
شايد يه زلزله 10 ريشتري لازم باشه تا يه تكوني به اون كوه بده !!!
عزيزم زلزله براي كوه گاهي معجزه است! گاهي ارزو! گاهي نياز!گاهي محال!!!
زلزله اي كه بخواد دل اين كوه رو به لرزه در بياره خرابيش تمام دنيا رو شوكه مي كنه!!!

شنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۹

روزمره

ساعت 3 ست و نمي تونم بخوابم !!!
2 هفته هست كه برگشتم و دوباره بي خوابي هاي شبانه ,خواب هاي تا ظهر, داره كلافم ميكنه!
دوباره منيك شدم, بي خوابي, اضطراب ,پر انرژي ,حس رفتن ,نگران كارهاي زيادي كه بايد انجام بدم, فكر از هم گسيخته, ذهن مشوش,!!!
توي اين 2 هفته, يك سفربه قشم رفتم ,فيلمهاي زيادي ديدم ,خيلي از دوستام رو ديدم و توي 2 هفته باقي مونده هم 3, سفر به لار, تهران, و كرمان بايد داشته باشم!!! دندان پزشكي, چشم پزشكي بايد برم! روپوش جديد بدوزم, واسه كلاساي مكاتبه اي ثبت نام كنم و... خيلي كاراي ديگه!!! نمي دونم به هيچ كدوم ميرسم يا نه, ولي واسه همشون فقط 12 روز وقت دارم!
سفر قشم خيلي خوب بود, دريا عالي بود, جنگل حرا و جزيره دلفينا, دره ستاره ها ,غارهاي خربس و غذاهاي دريايي و صد البته خريد و پاساژها و بازارها و تنها بدي اين سفر اين بود كه 4 روز از 7 روزي كه اونجا بودم شيراز بارون ميومد !!! وقتي ميگم بارون با من قهره مي گي نه!!!
wowيه جاي باحال كه رفتم جامپينگ و كارتينگ بود! خيلي, خيلي, خيلي با حال بود حتما يه بار امتحانش كن !!!
ميدوني ...دلم يه هيجان تازه مي خواد, البته هيجان ها, نه تغيير! اخه تغيير مكان و اب و هوا و جو اين روزا زياد داشتم و خواهم داشت اونو نميگم يه هيجان اساسي!!!يه چيزي كه اين منحني زندگي رو ببره بالا با حالت سراشيبي تند!!!