پنجشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۸

خون اشامي كه من هستم!!!

من ادم پشت ميز نشيني نيستم! ادم روزي 110 تا مريض فشار خون ,ديابت, سرماخوردگي, سينوزيت ,ميگرن و باقي بيماريهاي داخلي ديدن نيستم! من ادم از 8 صبح تا 2 ظهر, يه بند پشت يه ميز نشستن و فقط مريض رو ديدن, يه معاينه ساده كردن, نيستم!
من عشقم جراحي هست ,هيجان, بدو بدو, تنوع, خون, خون, خون!!! من ادم حادثه هستم, ادم اورژانسها, ان هم از نوع جراحي ,تصادفي پرت شدگي, چاقو خوردگي, دعوا ,نزاع ,گلوله, من ادم حركت هستم, من عاشق خستگي هاي بعد از كشيك هاي كشنده فوريتهاي جراحي هستم كشيكايي كه, ظهر فردا موقع برگشتن ناي راه رفتن ندارم و از داخل بيمارستان تا در خونه در بست ميكنم, توي راه سرم رو تكيه ميدم به صندلي و با ياد اوري 28 ساعت گذشتش, از شيريني و لذت ياد اوري لبخند ميزنم و بي صبرانه در انتظار كشيك بعد هستم,!
اين 2 ماه من رو در تصميمم راسخ تر كرد, در اينكه رزيدنتي جراحي را انتخاب ميكنم, اين 2 ماه بهم فهموند عشقم از روي هوا و هوس نبوده, اينكه من بدون حادثه ,تروما ,جراحي ,خون ,شوك, صداي جيغ مريض, به يه ادم افسرده و روزمره زده تبديل ميشم, پير ميشم ,پژمرده ميشم ,
.........
و چه زجري ميكشم, چه اشكي در چشمم ميجوشد ,چه اهي از نهاد بر ميارم, وقتي سريال پرستاران را ميبينم !
ارزو ميكنم, يك بار ديگر در بيمارستان نمازي, فوريتهاي جراحي ,كشيك بدم و روزي باشه كه جاي سوزن انداختن نباشه!

۱ نظر:

M.K گفت...

اگه این مطلبتو نمیخوندم هم, بازم با اطمینان میدونستم که جریان همینه که نوشتی.