جمعه، تیر ۲۵، ۱۳۸۹

با حمالی ما به اسم اونا و به کامشون !!!

هفته س.پاه بود یا پ.اسدار یا همچین چیزی هر چی بود, مزخرف بود!
توی اخبارشون اعلام میکردن ,توی استان فارس 28 پزشک رو به روستاها فرستادن, با دارو و امکانات و توی بوق و کرنا کردن که ما ال کردیم و بل کردیم !!!
یکی از اون 28 پزشک احتمالا من بودم؟!!!
از 2 روز قبلش با ما گفتن باید برین روستاهای قمر(روستاهای تحت پوشش خودمون که نزدیک مرکز بود ) توی مسجد یا مدرسه یا حسینیه یا خونه یکی از روستاییها مریض ببینید!
روز موعود هرچی منتظر اومدنشون شدیم خبری نشد ,رفتیم درمانگاهای خودمون .ظهر ساعت 2 زنگ زدن که رسیدیم به شبکه بهداشت و تا 3 میرسیم به تو و من باید باهاشون برم و مریض ویزیت کنم , شب شد کسی نیومد !!!
صبح روز بعد اومدن, 2 تا ادم خیلی خیلی گنده ,اسلحه به دست با لباس فرم؟!!!و گفتن دیروز گرم بود, دیدیم فایده نداره بیاییم ,حالا بیا بریم !!!
یه کیسه پلاستیک کوچیک دستم دادن :بیا اینم دارو, بده به مردم ,2 تا شربت انتی بیوتیک بود ,4 تا بسته قرص ضد انگل و 3 تا بسته قرص فشار خون !!!
پشت ماشین ما 3 تا کارتون دارو بود ,از هر چیزی که فکر می کردم لازم میشه !
رسیدیم ,مریضا صف بسته بودن به امید داروی رایگان از طرف س.پاه !!!
اون 2 تا نشستن روبرو کولر و من رفتم توی اتاقی که کولر نداشت و از بوی گوسفند و عرق تن و گل و لای کفشا بیشتر شبیه اشغال دونی بود!!!
نیم ساعت گذشت ,بهورز اومد گفت من چند لحظه میرم خونه میام ,این 2 تا س.پاهیا میگن صبحانه نخوردن, میرم براشون بیارم !!!
2 ساعت گذشت داروهایی که اوورده بودیم تموم شد و هنوز مریض بود, صدای غر غر روستایی ها بلند شد: اومدین خودتون رو نشون بدین؟ این چه وضع رسیدگیه؟ اینجا که فقط ویزیت رایگان بود !!!چرا دارو رایگان نمیدین ؟حتما دارو هایی که سپاه داده رو ورداشتین واسه خودتون (همون کیسه فریزری 4 قلمی ) ؟
حدودا 60 تا مریض رو در عرض 2.5 ساعت ویزیت کردم ,خودکارم هم دیگه تموم شده بودو3 تا مریض دیگه مونده بود. که یکیشون اومد گفت زود سر و تهش رو هم بیار, ما میخوایم بریم, این برگه هم توش صورت جلسه بنویس ,یه گزارش از فعالیتمون؟!!!
در ضمن اخرشم بنویس ما میخواستیم ازت حین ویزیت عکس بگیریم و نذاشتی !!!
دیگه کفرم از دستشون در اومده بود ,انگار من یه زندانی بودم که اونجور با اسلحش بالا سرم ایستاده بود, انگار من سربازش بودم که اینجوری دستور میداد ,مردک شکم گنده 10 تا تخم مرغ و 5 تا نون و 2 تا فلاکس چای رو با اون یکی خوردن یه تعارف هم نزدن ,دارو هم که نیاوردن ,فقط این وسط دهن من سرویس شد و مریض رو رایگان ویزیت کرده بودم ,با عصبانیت گفتم من دستم درد میکنه خودتون بنویسید ,من امضا میکنم! پرور برگشته میگه :پایینشو امضا کن, بالاشو خالی بزار بعدا خودمون مینویسیم !قبول نکردم و تا ننوشت امضا نکردم, بعدم که دیدن مریضا دیگه صدای اعتراضشون خیلی بلند شده ,دمشون رو گذاشتن رو کولشون بدون حتی یه تشکر خشک و خالی و حتی خداحافظی رفتن!!!
بعد تو اخباراشون میگن 28 تا دکتر فرستادیم به روستاها واسه ویزیت مردم با تجهیزات کامل!!!

۱ نظر:

Salman گفت...

به آینده امیدوار باشید.

آینده از آن ما است.