پنجشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۸

كسي دعوتت نكرده, ناراحتي ميتوني بري!

نميشه كه ادما رو ول كنيم, بريم ,بعد از چند ماه يا سال برگرديم و انتظار داشته باشيم هموني باشن كه بودن, نميشه بعد از كلي وقت بي خبري, در تماس و در ارتباط نبودن, بگيم تو چقدر تغيير كردي, بگيم ,حس ميكنم اصلا نميشناسمت, بگيم چه اخلاقايي پيدا كردي, چه كارايي ميكني, چه رفتاراي جديد يا متفاوتي داري, اصلا نميشه توقع داشته باشيم كه يكي درست مثل چند ماه پيشش باشه, شايدم باشن ادمايي كه در طول چند ماه و سال هيچ فرقي نكردن, ولي خوب اونا درجا زدن ,احتمالا شايدم زندگي نكردن, خودشون رو توي فريزر گذاشتن, يخ زدن تا بي تغيير بمونن ,واسه بازگشتمون, كه در بيان يخشون رو اب كنيم و تازه شن ! ولي خيلي ها اينجوري نيستن, هر روز يه تجربه جديد دارن, كه روي طرز فكر, ايده, رفتار و كردارشون تاثير ميزاره و باعث تغييرشون ميشه و خوب طبيعتا بعد ناپديد شدن و بازگشت مجددمون, با يه حجم وسيع, از يه ادم جديد, روبرو ميشيم ,البته درسته, هم به ميزان غيبت ما بستگي داره, هم به اون ادم, يعني گاهي تغييرات جزيي هست ,گاهي كلي, گاهي هم كن ف يكوني, ولي هر كودوم باشه جاي گلگي نداره!
اگه يكي رو ول كردي و رفتي, هيچ تضميني واسه حتي بودنش ,دوباره ديدنش نيست ,اگه بودش, اگه ديديش, اگه باهاش هم كلام شدي ,هم راه شدي, هم مسير شدي, شايد بايد فكر كني, يه ادم جديده, بايد دوباره كشفش كني, بايد بشناسيش يا گاهي شايد فقط لازم باشه تغييرات رو پيدا كني, اما مقايسه اصلا! اشتباه هست اگه هي برگردي به روزاي قبل از رفتنت, ادم قبل از رفتنت !و اشتباه بزرگتر اينه كه بخواي قضاوتش كني, بخواي هي بهش بگي اه اين عوض شدنه بد بوده ,اين تغييره, به عقب رفتن بوده نه پيشرفت ,بگي من اون رفتار, اون برخورد, اون تكه كلام, اون نگاه, اون ديد ,اون بيان, اون خنده, اون گريه, اون تيپ ,اون لباسا ,اون راه رفتن, اون, اون ,اون ........ رو بيشتر دوست داشتم !!!
اين ول كردن و رفتن, دوباره برگشتن و شاكي بودن و توقع داشتن گاهي ادمو وا ميداره بگه خر ما از كره گي دم نداشت !تو رو به خير و مارو به سلامت خوش اومدي !

۲ نظر:

سکوت گفت...

از بالا شروع کردم خوندم اومدم پایین. در حالیکه باید از پایین شروع میکردم. میخواستم فقط پست اخرو بخونم. ولی تا پایین رفتم.دست من نبود.
کتابی که خواهی نوشت .
خلوتی که ازش لذت میبری.
رهایی و انتقامی که نگرفتی.
تغییر ادمها.
و قبل اونا تنهایی.
خانوم دکتر امروز یه جور دیگه دیدمت.مث شاگردی که به استادش نگاه میکنه.امروز بیشتر.

پزشک نیمه دیوانه گفت...

صحیح است!!البته اگه بشه این متنو تو رنگ سیاه خوند به سختی!