مامانم امروز كلي غر زد! كه, چرا نمي خوام امسال امتحان تخصص بدم؟ كه دارم زندگي رو ميبازم ,كه دارم وقتم رو سر هيچ و پوچ تلف ميكنم, كه 3 سال عقب افتادن از همه چيز كافي نبوده و حالا مي خوام 1 سال ديگه هم خودم رو عقب بندازم؟ كه ديگه بسه به هدر دادن وقتاي طلايي زندگي, كه ,كه, كه ...... كلي كه هاي ديگه, اونقدر گفت و گفت و گفت كه, مني كه هميشه به غر زدن ها و سوالاي بي موردش فقط لبخند مي زدم ,عصباني شدم, داد زدم (خاك تو سرم)
من عاشق مامانم هستم ,با تمام غر زدنا ,عصبانيتها, دخالتهاش و هر چي كه واسم كم گذاشته ,اما باز عاشقشم !
عاشق شكم كپلش, عاشق قد فسقليش, عاشق دندوناي خرابش, عاشق بوي تنش ,عاشق مهربوني هاش, كه طعم تلخي داره (گاهي) ,عاشق شيريني هاش ,غذاهاش, تنوع سفرش ,عاشق دنبال كردن برنامه هاي اموزشي تلوزيونش, واسه يه لحظه تصور نبودنش هم لرزش شونه, از هق هق گريه واسم مي ياره!!!
اما خدايي اين بار هر چي ميگم, مادر من اخه امسال نمي شه, امتحان داد ,بچه ها 5 ماه هست كه دارن بكش مي خونن و من هنوز شروع نكردم ,ميگم من هنوز هدف مشخصي پيدا نكردم, ميگم نمي دونم ميخوام بمونم يا برم, ميگم ديره ,
اما تو كتش نميره ,ميگه: كار نشد نداره, از همين الان بخون, ميگه تو كه پارسال اون نمره رو اووردي حتما امسال بهتر ميشه, ميگه تو با ضريب هوشي 167 جز نابغه ها هستي ,نمي خواد مثل اونا بخوني ,اندازه اونا بخوني, نصف اونا هم واسه تو كافيه, ميگه: قيد دوستات ,بيرون رفتنات ,رو بزن بشين بخون, قبول شو, بعد تصميم بگي,ر بري, نزار بگن اينجا قبول نشد, رفت اونجا يه چيزي شه, ميگه اگه تو مملكت خودت چيزي نشي, هيچ جاي ديگه هم چيزي نميشي, ميگه اگه مي خواستي بري بايد 6 ماه پيش مي رفتي, حالا كه موندي بايد سر بلند بشي, بموني يا بري بايد اينجا قبول شده باشي ,ميگه...
خيلي گفت, خيلي حرف زد ,نصيحت كرد, توپ و تشر زد, تهديد كرد ,وعده وعيد داد, شايد سر عقل بيام !
اما با همه اين حرفا, هنوز نتونستم قانع شم كه امسال امتحان بدم, اخه واقعا ديره, شايد اگه به اين باور برسم كه ماهي رو هر وقت از اب بگيري تازه هست, اگه فقط يه كم به اين باور برسم كه من ميتونم, به حرفاش گوش كنم !خدا رو چه ديدي ,شايد 6 ماه ديگه بيام و بنويسم كه منم رزيدنت شدم ,جراحي شيراز يا طب اورژانس تهران !!!
فقط كمي اراده, كمي انگيزه, لازم دارم, فقط كمي همت, فقط يه ذره اميد, يه روزنه, بايد به خودم بيام تا ديرتر نشده !
شايد از همين شنبه شروع كردم, شايد از همين شنبه دست بزارم روي زانو, يه يا علي بگم و خودي نشون بدم به خودم !!!
شايدم.........شايدم نه و بزارم به همين بطالت بگذره, بزارم همين جوري هدر بره, شايد بزارم اين روزمرگي زدگي ادامه پيداكنه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر