nefrinshode

این منم, نفرین شده از سالهای دور, تا به هراندازه که هستم , در ابدییتی فنا و نفرینی که بدان گرفتار امدم, به جرم گناهی کبیره در سرزمینی دور و شاید در سیاره ای دیگر , باشد که با این جسم زمینی تاوان پس دهم و در ظاهر واقعی خود حلول کنم وامرزیده شوم پاک بر گردم به انجا که باید...

چهارشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۸

ارسال شده توسط vertigo در ۱:۳۱ ق.ظ.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پیام جدیدتر پیام قدیمی تر صفحهٔ اصلی
اشتراک در: نظرات پیام (Atom)

بايگانی وبلاگ

  • ◄  2011 (3)
    • ◄  ژوئیهٔ (1)
    • ◄  مهٔ (1)
    • ◄  ژانویهٔ (1)
  • ◄  2010 (56)
    • ◄  دسامبر (3)
    • ◄  نوامبر (5)
    • ◄  اکتبر (7)
    • ◄  سپتامبر (5)
    • ◄  اوت (5)
    • ◄  ژوئیهٔ (5)
    • ◄  ژوئن (5)
    • ◄  مهٔ (3)
    • ◄  آوریل (3)
    • ◄  مارس (5)
    • ◄  فوریهٔ (4)
    • ◄  ژانویهٔ (6)
  • ▼  2009 (77)
    • ◄  دسامبر (3)
    • ◄  نوامبر (5)
    • ▼  اکتبر (13)
      • دوستي هاي 15 ساله
      • كسي دعوتت نكرده, ناراحتي ميتوني بري!
      • رهايي
      • نه, نميشه, چيني شكسته رو ديگه بند نميزنيم, نميزنم!...
      • بی‌عنوان
      • خلوت يا تنهايي؟
      • زير گوشمون بغل دستمون دوراز چشماتون
      • مي خوام برم
      • باز باران....
      • ميگذرد اما ميگ...وميگذرد
      • من مرده ام!
      • شايد از همين شنبه
      • كبوترانه به اين سايه سار دل بسته ايمشقايقانه به اي...
    • ◄  سپتامبر (8)
    • ◄  اوت (6)
    • ◄  ژوئیهٔ (3)
    • ◄  ژوئن (7)
    • ◄  مهٔ (9)
    • ◄  آوریل (16)
    • ◄  مارس (7)
زمینه پنجره عکس. تصاویر زمینه ایجادشده توسط diane39. با پشتیبانی Blogger.