چهارشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۸

پاييز كه بيايد...

تقويم روي ديوار ميگه پاييز از راه رسيده !
اما اين روزها مثل اول بهار, مثل اول ماه رمضون ,كه نه بوي عيد ميومد, نه بوي ربنا ,بوي بارون
نمي ياد !بوي پاييز رو نميشنوم ,هواي ملس پاييز رو هنوز حس نكردم ,برگا هنوز از يه نواختي
كسل كننده تابستوني بيرون نيومدن, اسمونم هنوز ابيه !
واقعا پاييز اومده؟ يعني بايد منتظر بارون باشم؟ اولش بارون برگا ,بعدم بارون قطره ها, يعني بايد برم ارم رو برگا راه برم ,صداشونو در بيارم ,به نالشون گوش كنم؟ يعني باز بايد 4-5 ساعت توي پارك زير بارون قدم بزنم و مثل موش اب كشيده, برم صوفي(گلهاي قديم) ناهار بخورم ؟ يعني من ميتونم دوباره زندگي پاييزي محشر خودم رو تجربه كنم !
باور كردنش سخته, مثل واقعي شدن يه رويا!
داشتم كم كم باور ميكردم كه ,اينجا هميشه تابستاني است ! يا نه, داشتم ديگه دست بر ميداشتم از اين رويا, از ديدن دوباره پاييز!
پس چرا من هنوز بوي پاييز رو نميشنوم؟ شامه ام خراب شده؟ يا مي خواد غافل گيرم كنه؟
به هر حال پاييز كه بيايد, با برگهايش عشق بازي مي كنم! با بادهايش بي پروايي ميكنم! با بارانش عقده گشايي مي كنم ! پاييز كه بيايد, رخوت از تن مي گيرم !دل به اسمان خاكستري اش مي بندم !رها خواهم شد !
پاييز كه بيايد, دختر بچه, شوخ بازي گوش شيطون سر به هواي وجودم رو, ازاد مي كنم !به پاس تحمل بهار و تابستان حبس بوده اش, اجازه دلبري مي دهمش!
پاييز كه بيايد ......
اندكي صبر پاييز در راه است!

هیچ نظری موجود نیست: