دوشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۸

مرفين prn به شرط راستگويي!!!

حوالي ساعت 3 صبح از بخش زنگ زدن و گفتن مريض اتاق 5 ميگه نفس تنگي دارم !
كتاب كافه پيانو رو كه از صبح شروع كرده بودم و هر وقت فرصت كوتاهي گيرم مييومدم ميرفتم تو اتاقم و مي خوندم, گذاشتم رو ميز و با عجله رفتم !
مريض اقاي 32 ساله هست, كه 6 ماه پيش در اثر تصادف رانندگي ديافرگم و طحالش پاره شده بوده, عمل كرده و با فيسچول 3 ماه پيش برگشته بود و بعد از مداوا چند شب پيش با همين علايم برگشت بيمارستان!

پسر قد بلند و شديدا لاغر, كه براي دريافت هايپر يا تغديه از طريق رگ امده بود, روز اول گفته بود كه معتاد است و قرار شد هر 6 ساعت مرفين بگيره, ولي خوب نيازش بيشتر از اين حرفا بود و با ترفنداي مختلفي بيشتر ميگرفت !
رفتم و معاينه كردم با شك به هموتوراكس, عكس قفسه سينه, گازهاي خوني, پالس اكسيمتر و حالت نيمه نشسته را, تو برگه دستوراتش نوشتم و تا 1 ساعت بعد كه همه چيز اماده شد, تو بخش موندم و هر از گاهي سري بهش ميزدم, به چهره زار و نزارش, به حال و روز بدي كه بعد از تصادف پيدا كرده بود ,به وضعيت مالي بدي ,كه روز پذيرش اظهار ميكرد, به اينكه چرا با اين همه بد بختي ديگه معتاد شده ,نگاه مي كردم!
از لحظه اول هم شك كردم كه, احتمالا واسه گرفتن مرفين اين بازي رو در اورده ,اما خوب ريسك نميشد كرد!
توي همون يك ساعت مريض اتاق 1, كه روبروي اين پسره بود, و اون هم به شدت معتاد بود, صدام كرد
گفت: بدنم درد ميكنه, اب دماغم اويزونه, خمارم, پرستارا بهم مرفين نميدن, شما بگي قبول ميكنن !منم به پرستاره گفتم ,بهش داد, گناه داره ,بدبخت, از جيب من كه نميره!
جواب همه كارايي كه واسه تخت 5 كرده بودم ,خوب بود و كاملا مشخص شد كه دردش از چيه! رفتم تو اتاقش, بهش گفتم بهتري با اكسيژن ؟گفت نه!گفتم: واسه مرفين فيلم بازي ميكني؟ گفت: واي نه, كي ميگه, اصلا مرفين كه نميخوام الان!
به پرستار گفتم: تا 14 ساعت ديگه بهش مرفين ندين ,تا گمراه نشيم و بفهميم دردش چه دليلي داره و در واقع ميخواستم تنبيهش كنم !!!
صبح ساعت 8 كه رفتم بالا سرش گفت: تو رو خدا بگو بهم مرفين بدن! اره ديشبم واسه مرفين اين كارا رو كردم !
منم گفتم: اخه برادر من ,پسر من ,پدر من, تو كه وضعيتت اينجوريه, ديگه دروغ چرا؟ معتادي كه دلا دلا نميشه ؟ اگه از اول راستشو ميگفتي مثل اتاق 1 به تو هم مرفين ميدادم, اقا والا, بلا, به پير, به پيغمبر ,
به هرچي مي پرستي ,دروغ بده! من از دروغ متنفرم ! مثل مر,د سينتو بده جلو, بگو :اره, اعتياد دارم! به هزار دليل ,كه به تو مربوط نيست ,به مرفين نياز دارم! بهم ميدي, يا بخشو بزارم رو سرم! واسا صاف تو چشم پرستار و دكتر بگو: الان بدنم خماره ,شما كه نميفهمي, خماري كه نكشيدي, پس واسه من نسخه نپيچ هر 6 ساعت, وقتي من روزي 10 بار ,10 تا بس, ميكشم! 5 ميلي مرفين, اونم 4 بار تو روز, واسم افاقه نميكنه! خوب اونوقت منم ميام ,واست مينويسم prn ,يعني هر وقت مريض احتياج داره ,نه من به زحمت ميوفتم و حرص ميخورم, نه تو خماري ميكشي!(البته همه اين حرفا رو بلند نگفتما, اكثرش تو ذهنم گذشت!)
تو فكر ميكني متنبه شد؟؟؟

هیچ نظری موجود نیست: