یکشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۸

نه..........
من هرگزنمي نالم!
قرنها ناليدن بس است!
ميخواهم فرياد كنم!
اگر نتوانستم........
سكوت ميكنم!!!
خاموش مردن بهتر از ناليدن است !!!

۲ نظر:

سکوت گفت...

" ببین ای بانوی شرقی ای مثل گریه صمیمی همه هرجی دارم اینجاست تواین خورجین قدیمی/ خورجینی که حتی تو خواب از تنم جدا نمیشه مث اسم و سرنوشتم دنبالم بوده همیشه"
کوری رو خوندم. خیلی ممنونم . اگه پیشنهاد دوست عزیزی مث شما نبود تو این حالی که دارم اصلا نمیتونستم بخونمش. خیلی قشنگ بود. قشنگ واسش کمه . محشر بود. خیلی حرفا هست که در موردش میشه زد. شاید وقتی دیگر. حالا الوعده وفا.

سکوت گفت...

حدس یه چیزایی راحته . اینکه من باید بعد از خوندن کتاب دیگه نمیپرسیدم اسمت چیه . اینکه اسم چه اهمیتی میتونه داشته باشه. یا از این دست. حتی قبل از اینکه شروع به خوندن کتاب کنم حدس این مطلب خیلی ساده بود.حالا میخوام نا امیدت کنم و اسمتو بپرسم. این معنیش اینه که میخوام بدونم دوست داری چی صدات کنم.
همین.