زمان: يكي از جمعه هاي اخر اسفند ,بعد از يه كشيك نسبتا سخت و شب بيداري خسته كننده, ساعت 10 صبح
مكان: حاشيه چمران
پوشش: مانتو نوك مدادي تا سر زانو, شلوار ابي بلند و راسته(نه تنگ),مقنعه مشكي ,كاپشن مشكي
ظاهر: احتمالا ميتونين تصور كنيد بعد از كشيكو ديگه.... بدون ارايش و حتي احتمالا مسواك نزده موهاي چرب ولي رنگ شده
حالا تصور كن به اصرار يه دوست با اين وضعيت داري قدم ميزني و توي حال و هواي خودتي كه يه بنز پليس جلو پات واي ميسه........
پليس:تو(من) برو سوار ماشين شو! تو هم برو دنبال كارت(دوستم) (و احتمالا چون سر اندر پا مشكي بود)
من:چرا؟
پليس:اين چه وضع لباس پوشيدن؟
من:اقا مگه چه چيز ناجوري دارم؟
پليس :حرف نزن برو تو ماشين .اين مانتو هست؟ موهاتو بكن تو! بشين تو ماشين.
دوستم:اقا كجا ميبريدش؟
پليس: به شما مربوط نيست ! گفتم برو تو ماشين
من:اقا درست صحبت كن با عمله كه حرف نميزني, نا سلامتي با دكتر اين مملكت داري حرف ميزني, مگه دختر فراري گرفتي اينجوري رفتار ميكني؟
پليس:من, برو تو ماشين و بشين با چاي و كيك بلد نيستم, زود باش برو داخل
كنار يه دختر ديگه نشستم كه ظاهرش خيلي هم بد نبود اما خوب يكم بيچاره ارايش داشت شالش كوتاه بود و شلوارشم كوتاه
قاضي:اه اه, تو مثلا تحصيل كرده اين مملكتي؟ اين چه وضع بيرون امدن؟
من:اقا من ديروز با تاكسي تلفني از خونه اومدم بيرون وكل ديروز هم تا همين 1 ساعت پيش روپوش تنم بوده به قصد خيابون و تفريح و قر و فر هم اين لباس رو نپوشيدم
قاضي:اصلا تو رو با اين سر و وضع كه ميبينم حالم بد ميشه! برو بيرون! از جلو چشم برو!
من:.............
قاضي:با اين وضع ميايي بيرون, با مامور ما هم كل كل ميكني ؟ گستاخي ميكني؟ حاضر جوابي ميكني؟
من:...........
قاضي : برو تعهد بده. زنگ بزن واست چادر بيارن. شانس اوردي بار اولته وگرنه بازداشتت ميكردم!
من:........
نه خدايش من به اين ادم ؟! چي بايد ميگفتم؟ چي ميتونستم بگم كه مغز فندقيش بتونه هضمش كنه؟
۱ نظر:
از کثیف ترین جاهای مملکت قوه قضاییه و نیروی انتظامیه...اگه سالم باشی تو اون محیط ها دووم نمیاری...یادمون باشه رای بدیم تا کم کم وضع عوض شه.
ارسال یک نظر