شنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۹

بودم, هستم ,خواهم بود!

وقتی یه ادمی سوار خر شیطون میشه و با یه بار کج می خواد به یه مقصد ویه منزلی, برسه و تو هر چی خودتو به در و دیوار میکوبی, دلیل و برهان میاری, از راه منطقی و غیر منطقی, احساسی و عاطفی, از هزار راه رفته و نرفته, از بیشمار تجربه های خودت و دیگرون, سعی می کنی اونو از این چهارپای چموش هوس انگیز ,پیاده کنی ویا حداقل بهش بفهمونی که بارش رو درست کنه ,راست و ریس کنه و اون قبول نمی کنه,
وقتی یکی می خواد یه حماقت محض رو انجام بده و با چشم بسته میره تو یه راه ناشناخته ,
وقتی در طول چند سال, با حرف و عمل خواستی به یکی بفهمونی که مسیری که انتخاب کرده, اگه از تو چاله در اومدن و به چاه اوفتادن نباشه ,حداقلش به نا کجا اباد می رسه,
و از همه مهمتر, وقتی تمام تلاش تو برای جلوگیری از یه اتفاق ناخوش ایند, از یه سفر نا خوش یمن ,از یه تصمیم بل هوسانه و بی فکر سوءتعبیر میشه و دوستیت زیر سوال میره و نه تنها این, بلکه انگ نامردی و بی مروتی و نا رفیقی و خیانت در دوستی و این خضعبلات بهت زده میشه ,
وقتی معیار سنجش دوست خوب بودن ,همپا بودن در لبه دره است و همراه بودن در انجام خریت ,
چکار میتونی بکنی, بجز اینکه ,وسایل این سفر رو جور کنی, با دست خودت بار کج رو, روی خر شیطون جا سازی کنی ,یه لبخند ملیح و مضحکانه به دوست سواره ات تحویل بدی و بزنی پشت خره و بگی برو به سلامت !
و اون خوشحال از اینکه تو در حقش دوستی کردی و توی حماقتش شریک بودی و تا اخرین لحظه رفتن همراهش بودی و حتی دعای خیرت رو بدرقه راهش کردی, می ره به پرتگاه خوش بر و رو و خوش منظر !
.
.
.
نمی دونم چقدر دیگه ,1 ماه, 6 ماه, 5 سال دیگه ,وقتی شکست خورده و سرافکنده, با حال و روز بدتر از امروزت ,میایی میتونم به روت نیارم که خیلی سعی کردم منصرفت کنم ,سعی کردم روزهای پیش رو را برات مجسم کنم و تو ندیدیشون ,ایا اون روز یادت خواهد امد که چند بار یقه پاره کردم که صرف تمایل شدید به انجام یک کار, دلیل موجهی برای انجام اون کار نیست!
اره احتمالا میتونم .... اون روز هم همراه و همپای زمین خوردنت خواهم بود, همدوش شکستت ,هم پیالهء ناله ها و هم صدای گریه هات
نترس... برو ,من هستم, من اینجا میمانم, چشم انتظار بازگشتت و باز که بگردی, من با اغوش باز, پذیرایت خواهم بود, مثل همیشه ,مثل تمام این چند سال !

هیچ نظری موجود نیست: